حافظ غزل پردازشورانگیزعشق وزندگی
۶
تا زمـیخانـه ومـی نام و نشان خواهد بود
سرما خاک ره ء پیر مغان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
کـه زیـارتگه رندان جهان خواهد بود
ابعاد هنری شعر حافظ :
لف تولستوی، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند نویسنده ی نامدار روسی ویکی از مشاهیر برجسته ادبیـات جهانی، صاحب دهها ا ثر داستانی و از جمله شـهکارهای چون " جنگ و صلح " و " ا نا کارنینا " درون کتاب " هنر چیست ؟ " خود به یکی از تجربه های شخصی خویش، درون باب هنر اشاره مـی کند. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند تولستوی مـی گوید کـه بنا بـه اصرار یکی از دوستا نم، به منظور شنیدن موسیقی "واگنر "در یکی از تئا تر ها رفتم، اما لحظات بعد از شنیدن بخش نخست سمفونی واگنر، چنان خسته و دلزده شدم کـه هر آن منتظر تفریح تالار بودم ودر اولین فرصت تنفس، بـه سرعت آنجا را ترک گفتم و با سری پر ازهیـا هو یک راست راهی دهکده ام شدم، اما قبل از رسیدن بـه منزل، زنان دهکده ی ما، در پای تپه ای آهنگ محلی ای را بـه صورت دسته جمعی زمزمـه مـید و داس های شان را بـه عنوان ضرب آهنگ چنان منظم وهنرمندا نـه بر سنگها مـیکو بیدند کـه برای من دهها مرتبه لذت بخش تر و زیباتر از سمفونی واگنر بود واین آهنگ فولکلوریک چنان درون من اثر گذار بود کـه بی اختیـار اشک از چشما نم جاری گردید. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند این را من هنر و گرداننده گان آنرا هنر مند مـی دانم، با وجود کـه آنـها تعلیم موسیقی نکرده بودند اما چنان هنرمندانـه آهنگ و ضرب را با هم آمـیخته بودند کـه به شدت شنونده را تحت تاثیر قرار مـیداد. اینکه تولستوی موسیقی واگنر را نپسندیده هست کاری نداریم. زیرا " ریچارد واگنر " یکی از برجسته ترین موزیسن های آلمانی هست که که تا حدودی زیـادی " او پراهای آلمانی " مدیون او مـی باشد وبرخی ها واگنر را پیشوای " موسیقی تجدد " خوانده اند. اما تولستوی درون بیـان این حکا یت مـی خواهد بگوید کـه هنر تنـها محصور بـه بخش خاصی از جامعه تعلق ندارد که درون تالار های اشرافی بـه نمایش گذاشته شود. هنر وهنر مند را مـیتوان بـه وفرت درمـیان مردم عادی درون یـافت و اثر گذاری آن را بـه عیـان مشاهده نمود. چنانچه تولستوی درون باب هنر مـی گوید :
" ... هنر، لذت و سرگرمـی نیست ، هنر، یک عضو حیـات انسانیت هست که شعور معقول انسانـها را بـه حوزه ی احساس منتقل مـی نماید. "
ها تمن مـی گوید : " هنر چیزیست کـه باطن را درون ظاهر نمایـان مـی سازد ."
با این گفته ها برگردیم بـه شعر حافظ و در آخرین بخش این یـادداشتها، نگاهی داشته باشیم به جنبه های هنری شعر خواجه ی شیراز.
یکی از ویژه گیـهای کـه شعر حافظ را، بـه شعر زمانـه ها مبدل ساخته است، بعد هنری آن مـی باشد. زیرا هنر، ا نبساط روحی ایجاد مـی کند موجب رشد وترقی صفات انسانی درون جامعه مـیشود. حافظ درون شعر هایش رمز پردازی مـیکند وحضور غنی سمبولیزم شعر اورا رازناک ساخته است. حافظ یـا خودش سمبول ها را آفریده ویـا بـه سنت سرایش شعر فارسی - دری، روح حافظانـه بخشیده است. همـین نماد ها، سمبول ها ورمزها سببب مـی شود کـه هربا خواندن شعر حافظ به دریـافت شخصی خود نایل شود ویـا بـه اصطلاح دیگر، چهره ی خودرا درون آیینـه ای شعر او تماشا نماید. تصویر های دقیقی کـه حافظ از آرمانـها،ایدیـالها وحقیقت یـابی های انسان درون شعر هایش ترسیم مـی کند چنان چنگی بـه قلب ها مـی زندکه گویـا حافظ از سوی مـیلیون ها انسان سخن مـی گوید و یـا نماینده ی آنـهای اند کـه مـی خواهنددر پهنـه ای حیـات بـه آزادی ، آزاده، رهایی وعشق برسند. بدان دلیل هست که هیچ کتا بی بـه اندازه کتاب حافظ ، آرمان مشترک انسانی را تبلور نبخشیده و هیچ اثری ـ شاید درون تمام دنیـا - بـه اندازه ی دیوان حافظ بـه قلبها نزدیک نبوده است. فقط کافی هست که گفته شود نزدیک بـه هفت قرن هست که درون اوج بحران ها ودرد های اجتماعی و شخصی، بـه حافظ متو سل مـی شو ند و نیت رهایی از این غمـها را نخست درون شعر او جستجو مـیکنند و نکته ای جالبتر ازهمـه اینکه درون اوج این بحران های بـه اصطلاح مـهار ناشدنی، حافظ این رند خراباتی ،عیـار و هنرمند دریچه شعر ی را بـه روی " فال گیرنده " باز مـیکند کـه اورا یکسره از بستر تب آلود اندوه بـه وادی پراز فرحت و نشاط هدایت مـیکند. عمق اندیشـه ،رندی و عیـاری ، ستایش آزاده، رهایی از تعلقات مادی، عصیـان درون برابر بیدادی ، ستیزه با خود محوری ، نفرت از ریـا و سالوس ، تقابل با تظاهر و عوام فریبی ، ستایش عشق ومحبت انسانی و سرانجام ژرفای هنری اشعار خواجه ای لسان الغیب را از امتیـاز ویژه ای سرشار ساخته هست و غزل هایش همپای حیـات آدمـی درون این سیـاره ء خاکی ما خواهند زیست .
بمـی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
کـه سالک بی خبر نبود زراه رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج گردابی چنین ها یل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همـه کارم زخودکامـی بـه بدنامـی کشید آخر
نـهان کی ما ند آن رازی کزو ساز ند محفلها
رعایت دقیق وظریف تناسبات هنری، درون فضای کلی ابیـات حاکم است. بافت ها یکدست و درخشان ، شکل اجرای کلمات و تر کیبات متناسب، جملات درون مناظره وتداخل همدیگر قرار داده شده و کارکرد هر جز از شعر در جز دیگر شعر منعمـی گردد، کـه در نتیجه درک دریـافت روا بط بین اجزای شعر، لذت فهم شعر را چند برابر مـی کند :
سرم خوشست و ببانگ بلند مـیگو یم
که من نسیم حیـات از پیـاله مـیجویم
شدم فسانـه بـه سر گشتگی و ابروی دوست
کشید درون خم چوگان خویش چون گویم
زشوق نر گس مست بلند بالایی
چو لاله با قدح افتاده برجویم
زبان شعر حافظ درون مقایسه با دیگر امکانات بیـانی، از غنای استعاری بلندی بر خوردار است. لحن حافظ لحن خاص هست .این لحن گاهی عاشقانـه ، گاهی حماسی ، گاهی شور آفرین ، گاهی شعور آفرین ، گاهی رندانـه ، گاهی طنز آمـیز و گاهی ملامتگرانـه، گاهی شادی آفرین، گاهی حسرتبار و اندوهگین مـی شود. حافظ درون واقع تمام مظاهر متضاد که آدمـی درون اندیشـه و عملکرد خویش با آن مواجه است، بـه شیوه هنرمندانـه تصویر مـی نماید. حافظ این پرداخت های متضاد را چنان ماهرانـه دروت شعر قالب زده هست که حتی خوانش حسرتبارترین لحن حافظ ،ملول انگیز نمـی باشد. ماندگاری شعر حافظ در تبلور هنر مندانـه ای همـین تضاد ها است . حافظ مـی داند کـه جامعه ء انسانی درون بستر تضادها زاده مـی شود ، پرورش مـی یـابد، بزرگ مـی گردد ودر همـین بستر مـیمـیرد. بیداد درون برابر داد ، تنگ نظری و تعصب درون برابر بلند نظری، اسارت درون برابر آزادی، تعلق درون برابر بی تعلقی، بدی درون برابر نیکی، هجران درون برابر عشق، خشونت درون برابر همزیستی، عهد شکنی درون برابر وفا داری، خصومت درون برابر دوستی ، فریبکاری درون برابر راستی و... پیوسته درون جوامع انسانی در حال نبرد هستند و حافظ توانسته هست که با زبان شعر هنری خویش همـه ی این تضاد هاراترسیم نماید و سر انجام پیروزی انسان را بر پلشتی های روزگار وعده بدهد:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد
چشم نر گس بـه شقایق نگران خواهد شد
این تطاول کـه کشید از غم هجران بلبل
تا سرا پرده گا نعره زنان خواهد شد
***
ویـا :
سحر ، کرشمـه ء صبحم بشار تی خوش داد
کـه همـیشـه گرفتار غم نخواهد ماند
من ارچه درون نظر یـار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
چو پرده دار بـه شمشیر مـی زند همـه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
زمـهربانی جانان طمع مبر ، حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
زبان رندانـه و هنرمندانـه ی حافظ متکی بـه طنز است. او توانسته کـه طنز ظریف را درون شعرهایش گسترش بدهد و به آن شور تازه وشعور ویژه ببخشد. حافظ از زبان طنز درون ابعاد شخصی واجتماعی استفاده مـیکند. شاه، محتسب ، زاهد ریـاکار وحتی خودرا درون آماج طعن طنز آلود شعرهایش قرار مـی دهد:
بگفتمش بلبم بوسه ای حوالت کن
به خنده گفت کیت با من این معامله بود
ویـا :
فقیـه مدرسه دی مست بود و فتو ی داد
کـه مـی حرام ولی بـه ز مال اوقافست
ویـا :
زاهد خام کـه انکار مـی و جام کند
پخته گردد چو نظر بر مـی جام اندازد
باده با محتسب شـهر ننوشی زنـهار
بخورد باده ات و سنگ بجام ا ندازد
" ایـهام " در شعر بـه معنی درون شک، وهم و گمان انداختن هست . ایـهام عمدتاً درون معنای قریب و بعید بکار مـی رود، کـه در نگاه نخست معنای قریب آن درون ذهن متبادر مـی شود، اما اگر دقت گردد، منظور شاعر درون کاربرد ایـهام متکی به معنا ی بعید ایـهام است. ایـهام جزء لاینفک شعر ناب مـی باشد. حافظ از ایـهام خوب ترین استفاده را نموده است. او خواسته کـه با بکار گیری از این " ایـهام " ها از شر فتنـه ی زمان خویش درون امان باشد، وهم ناگفته هارا باید بگوید. چون درون سنن عرفانی هویدا راز مکروه است. چنانچه از این پیش در مقاله ء " منصور حلاج فرازین شـهید تاریخ " مثالی را ازیک عجوزه ء سبو بردوش ، آورده بودیم کـه در روز سنگسار ساختن منصور حلاج از آنجا مـیگذشت و گفت :
- بز نید این حلاجک رعنا را ! اورا چه به هویدا ساختن اسرار .
لذا عارف اندیشمند ومتفکر، ملزم بـه آموختن رمز هست و راز آموزی عارفانـه زبان خاص خود را دارد، بـه ویژه عارفی کـه به زبان شعر سخن مـی گوید، ناگزیر هست که درون این رمز پردازی، از استعاره ها، نماد ها وسمبولها به گونـه ی استفاده نماید کـه هم تناسب ظریفانـه ای شعرش بر هم نخورد، هم سخن عارفانـه اش را بگوید وهم معنا ی قریب وبعید از آن مستفاد شود. طبیعی هست که حافظ بـه عنوان بزرگترین شاعر هنر مند زبان پارسی - دری، با توجه بـه تعلقات ژرف عرفانی او ، توانسته کـه از " ایـهام " بـه عالیترین شکل درون شعر خود سود ببرد:
دی مـیشد و گفتم صنما عهد بجای آر
گفتا غلطی خواجه درین عهد و و فا نیست
درون این ایـهام، گویـا خواجه بعد از دیدن صنمش، از او خواسته هست که " پیمان " اش را بجا آورد. اما در معنا ی قریب آن، پاسخ صنم خواجه آن بوده کـه : متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند توغلط کرده ای کدام پیمان مـیان ما نبوده کـه من بدان وفا کنم. اما درون معنای بعید آن " عهد " ، اشاره ای بـه " زمانـه " است. کـه در آن صورت پاسخ بعد اجتماعی مـی گیرد و نشان مـی دهد کـه اساساً درون این دوران هیچگونـه " وفای نسبت بـه " تعهد " وجود ندارد.
دل دادمش بـه مژده وخجلت همـی برم
زین نقد قلب خویش کـه کردم نثار دو ست
در ا ین ترکیب ، ایـهام ، هم بـه معنای " نقد دل " آمده و هم بـه معنای " سکه ء قلابی یـا کذایی ". درون معنای قریب آن ، دل را مژده بخش شمرده و خجلت بردن از آن هست که " نقد دل " را ناچیز دانسته کـه نثار دوست کرده است. اما درون معنای بعید آن " سکه ء کذایی " را نثار دوست خویش کرده ،وسخت از این پیشکش ناراحت و خجالت زده است. حافظ بـه عنوان یک عارف بلند اندیش با این ایـهام مـی خواهد پیـام بدهد که رسیدن بـه حضرت دوست، دل بی ریـا را مـی خواهد. هر آنکه از روی طمع وبه خاطر دستیـابی به آمال های مادی و معنوی، سر بر آستان دوست بگذارد، درون واقع بجای نقد دل، سکه ی کذایی را بـه دوستش داده است. این خودش فاصله ی بسیـار دور وطی ناشدنی با عشق دارد. زیرا درون عشق حتما کاملاً سوخت، خاکستر شد و از نو حتما برخاست. این وقتی مـیسر مـی شود که در عشق و دوستی از طمع پر هیز نمود. از آن رو حافظ درون شعرهای خود با هنرمندی تمام ، به زاهدان ریـاکار، واعظان بی عمل، صوفیـان غش دار و نیـایش گران طمع دار تاخته است.
عمر تان باد و مراد ای ساقیـان بزم جم
گر چه جام ما نشد پر مـی بـه دوران شما
درون اینجا، ایـهام ، درون کلمـه ء " دوران " بـه معنای " زمانـه و دوره " و " دور گردانی ساغر " آمده است. درون معنای قریب آن ، حافظ اشاره ی بـه ساقی دارد کـه در دورگردانی ساغر ، جامش پر نشده است. اما درون معنای بعید آن اشاره به روزگار خویش دارد کـه هرگز زندهبه مرادش نـه چرخیده و پیو سته آماج کینـه وعداوت بوده هست و...
خلاصه ، ایـهام پردازی، کاربرد استعاره ها، سمبولها و در عین زمان حفظ موسیقی کلام درون غزلها ، رعایت تناسب و وزن مصرعها، هر کدام درون جایگاه خویش شعر حافظ را چنان از انسجام بی نظیری بر خوردارساخته هست که خواننده بـه خوبی مـی تواند پیـام های والای او را دریـابد و از ان حظ ببرد. حقا که این اثر گذاری شعر حافظ را بر روح و اندیشـه ی خو ا ننده اش، به جز ء از هنر مندی حافظ ، دیگر نامـی نمـیتوان داد. زیرا هنر هنرمند هست که روان بیننده وخواننده را با افسون هنری خویش تسخیر مـی نماید و حافظ با شعر هنری خویش نزدیک بـه هفت قرن هست که در قلمرو دلها حکومت مـی کند وجادوی سخن او همـه ی مشتاقان اش را افسو ن کرده است.
پایـان
[سخن - sukhan.blogfa.com متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 06 Jan 2019 02:17:00 +0000